همیشه چشم چپش را باز می گذاشت ورگه های چندش آور قرمز توی زمینه سبز آبی کرم تمام چشم چپش را همه می دیدند.برای اینکه بهتر ببیند وقتی به طرف چپ می چرخید گردنش انهنای بیشتری پیدا می کرد و کمی چانه اش را بالا می داد.مشتریها به این جور نگاه کردنش عادت داشتند.هوا خیلی گرم بود .دست بچه را گرفت که چند مغازه پایین تر بنشینند.تشت ماهی را گذاشت روی دوشش که لبه اش داغ شده بود.هی چند بار جای کف دستش را با انگشتهایش عوض کرد.بچه کلمن آبی رنگ آب را روی زمین می کشید.
مرد حسابی عرق کرده بود و عرق از عرقچین چرکتابش تا پایین چانه و زیر گردن رسیده بود.لنگ را با دست چپش نگه داشت و کمی از کمرش بالا تر آورد.خم شد و دامنه ی آزاد لنگ را را تا روی زانوهایش جمع کرد و ته اش را بالای کمر سفت کرد.
دمپایی های پلاستیکی بچه داغ شده بود و همانطور که گردنش به راست و چپ پی آدمها ،اسباب بازیها و خوردنیها می چرخید نوک پا راه می رفت و پا به پا می شد.
مرد روی اولین سکویی که پیدا کرد نشست و دست بچه را هم کشید و او راکنار خودش روی زمین نشاند.
زنی که چادر قهوه ای رنگ نازکی پوشیده بود و یقه ی باز لباسش سرخی خال درشت زیر گلویش را نشان می داد همین که خواست از جلوی بساطشان رد بشود برگشت و کنارشان نشست و توی تشت ماهی را بر انداز کرد.کف سبز کم رنگی از دهان شیر ماهی های کوچک چسبیده به هم بیرون زده بود که توی آب یخ های آب شده راه افتاده بود .زن تن پلاسیده ی ماهی ها را تکان تکان داد و شوریده ها را روی شیر ها انداخت .بعد ناگهان دستش را با چادرش پاک کرد و النگوهای طلایش جرینگ به لبه تشت گرفت.از بچه یک لیوان آب خواست.دهنی لیوان پلاستیکی را اول با دور دست و بعد با گوشه ی چادر پاک کرد و آب را در حالی که خال گوشتی زیر گردنش بالا پایین می رفت خورد.از توی یقه اش چند تا پول مچاله در آورد و وقتی ۱۰۰ تومانی را توی دست بچه گذاشت هنوز خیس بود.
زن دو طرف خیابان را نگاه کرد و به طرف چادرهایی که آن طرف خیابان روی بساط سیگار فروشها کشیده شده بود رفت.
مرد به چشم راستش فشار آورد و مردمکش ا تنگ تر کرد.۱۰۰ تومنی را توی جیب پیراهنش سمت چپ گذاشت و با چشم زن را تا توی اولین چادری که جلویش موتور سوارها ایستاده بودند دنبال کرد.
پوست ماهی ها داشت ورم می کرد و بوی تهوع آوری بلند شده بود.
از توی چادرها همهمه بلند شده بود و آدمها توی چادرها می لولیدند و بیرون می رفتند و داخل می آمدند.بسته های پول توی نایلونهای سیاه دست به دست می شد و کارتونهای سیگار را مردها بلند می کردند و روی موتورها یا توی ماشین می گذاشتند.
عرقی که از گوشه چپ صورتش راه افتاده بود داشت چشمش را می سوزاند.به بچه تشر زد و بلند شد.دستش را انداخت زیر تشت و ماهی ها را توی جوی آب چپه کرد.
دست بچه را کشید .بچه دمپایی هایش را تازه در آورده بود و داشت مورچه ها را که خورده ریزهای خاکی رنگ نامعلومی را جابه حا می کردند می کشت.پای بچه می سوخت اما مرد دستش را کشان کشان کشید.
وقتی سه چشم بینا به طرف چادرها می رفت گرمای ظهر جنوب ماهی ها را فاسد کرده بود.
پست "مرگ و زندگی" ، انتخاب شما بین بودن یا نبودن من یا "مسعود فخرپور" آری یا نه؟
از همه ی دوستانی که این پیغام رو دریافت کردند معذرت خواهی می کنم ، قول میدم دیگه تکرار نشه.
از این که بعد از چند سال برای اولین بار کامنت اطلاع رسانی می ذارم احساس خوبی ندارم ، فقط خوشحالم از این که به احتمال زیاد آخرین کامنت صرفاً اطلاع رسانی خواهد بود.
سرنوشتم رو دادم دست شما ، نمی دونم چقدر قابل درکه اما واسه من خیلی مهمه.
کسانی که توی خبرنامه وبلاگ عضو بشن یعنی به موندن من آره گفتن و اگه به اکثریت رسیدن می مونم و اگه نه یعنی تا الان هم موندنم انقدر مهم نبوده...
امیدوارم حداقل ارزش برای آخرین بار خونده شدن رو داشته باشم...
من هستم که خونده بشم و اگه نشم خوب میرم و یه گوشه برای خودم شعر می نویسم و خودم هم می خونم...
بازم از همه دوستان (اعم از مشهور و غیر مشهور ، خاص یا عام) معذرت می خوام که این پیغام رو گذاشتم ، فقط امیدوارم هیچ چیزی باعث نشه که خونده نشم چون برام مهمه که نظر همه دوستانم رو داشته باشم.
اگه حکم به رفتن من شد بازم وبلاگ همه دوستانم رو می خونم و نظر میدم.
"مسعود فخرپور"
سلام
وبلاگم پس از ماه ها سکوت به روز شد
با احترام به دکتر سید مهدی موسوی و بچه های کارگاهش
منتظر نقد و حضورتان هستم
شاید وسط ِ شعله ی فندک باشد
شاید خواب ِ دو تا عروسک باشد
مثل ِ شمعی به گریه خواهم افتاد
تا اینکه تولدت مبارک باشد
دوم خردادت مبارک چمان...
هیس... هیس ... بیاین بالا ، شوهرم خونه نیست ، دخترم خوابیده
سلام به روزم با یه داستان. منتظرم
یکبار دگر بروز کردم - با "چشمیه"ای به روز کردم
سلام
مجموعه ای از شعر میناب را در حال تهیه هستم خوشحال می شوم از شعرهای آن سالهایت استفاده کنم اگر صلاح دانستی خبرم کن
سلام
کم پیدا
به روزم
با "آبرو داری" به روزم!
دوست عزیز سلام
لطفاً لینک سایت ادبی عصر آدینه را در تارنمای خود اضافه کنید.
به این مجله ادبی سر بزنید و نظر خود را در مورد مطالب درج کنید.
آثار خود را جهت انتشار در اختیار ما بگذارید.
با مهر
وبلاگم رو با مقاله ای در باب وضعیت نقد و ادبیات استان بروز کردم
سلام
با " جنگل انسانی "
به روز و منتظر نظرات ارزشمند شما هستم.
اگر به روز کردید خبرم کنید.
ارادتمند
بعد از دو سال سکوت
آمده ام
با شعری تازه که:
«حکم ِ اعدام ِ دزد ِ ریش تراش»
منتظر خواندنت هستم
با عشق و نکبت
و با متنی کوتاه برای روزهای بلندی که نبودم
از آنچه گذشت
و خیلی ها نمی خواهند بگویند
و خیلی ها نمی خواهند بدانند
طاهره کوپالی به روز شد
هرچند
کسی منتظرش نبود...
در این شب ابدی
الهام میزبان
به روز است
با:
قطار برگشت
تشکر ویژه از تمام کثافت های جهان
نفس عمیق برای شروع راند بعد
جای خالی قشنگترین عکسی که با بچه ام گرفته ام
و شعری که میخواهد بگوید:
با عشق به ادبیات
ادامه می دهم
ادامه می دهم
ادامه می دهم
با
مشتی
پر شترمرغ
به روزم
...
می نویسم تا نمک بپاشم
بر زخمی که عین عشق است و شین شاهد و قاف قلم
با
احترام به عزیز صبوری و مدارا
دکتر سیدمهدی موسوی
قافیهها را ول کن.
به حاشیه نرو.
بپر وسط متن
منتظرت هستم
میآیی؟
http://youngresearcher.blogfa.com/
"این چه قومیست محمد؟؟؟"
به روزم...
خدایا،خدایا،من نیاز به یه معجزه دارم،یه این طرفی،یه اون طرفی.
وبگاه نمایشعر و سینما تجدید مطلب شد
حضورتان را دریغ نفرمایید
این شماره با :
دونالد بارتلمی
دیوید ممت
علی حاتمی
عبدالکریم سروش
ماری و مکس
سید مهدی موسوی
فاطمه اختصاری
کریستوف کیشلوفسکی(آبی)
محمد حسینی مقدم
مهدی اخوان ثالث
حسین منزوی
علی خامنه ای
رسول یونان
هفت دقیقه تا پاییز
قطب الدین صادقی
الهام میزبان
شعر علمی تخیلی
و
شهرام میرزایی
سلام
اگر سراغی از من بگیری
می بینی که گوشه ای از دنیا نشسته ام
وبه روزهای نبودنت فکر می کنم
با سپیدی به روزم و منتظر حضور سبزتان
بدرود و در پناه بارون
پست فیس بوک رو خوندی؟
راستی
آنا از دستت خیلی دلخوره که ازش خداحافظی نکردی
به من که زنگ نمی زنی
به اون تونستی یک زنگ بزن
خیلی دلتنگم
«خیلی» می دونی یعنی چقدر؟
تمام روز به من زل نزن پرنده ی کر!
بعد سه ماه آمده ام
بغض هایم را فرو خواهم خورد و چیزی نخواهم گفت
جواب هیچ نامردی و دروغی را نخواهم داد
...
فقط با دو شعر جدید از کتاب آینده ام به روزم
فقط به یاد همشهری عزیزم ساناز بهشتی
فقط با چند لینک و خبر
آرام تر و کوتاه تر از همیشه «فاطمه اختصاری» آمده است
تا بگوید:
شبیه اسلحه ی پُر، پُرم! خطرناکم!
می فهمی؟
اگرچه تکراری ست ولی مثل همیشه:
کنار پنجره ای زیر آب منتظرم...
با درود و احترام به شما دوست عزیز
بعد از ماهها به روزم با:
1-رفته بودم کمی پول برایم بیاورم
2- تمام ماه را گریه کردم
3-دستم به جایی بند نیست
4-سودوکوی مرد افکن
5-فیلمی که من دوست دارم
6-شعری که هر چی باشه از سخن چین بدبخت هیزم کش تر نیست
یادم آمد در خیابان عشق بازان را گرفتند
چترها از روی دوشم باز باران را گرفتند
منتظر شما می مانم.
دلتنگی
و منتظر یک داستان جدیدم
به روز کن
باشه؟
» اعصاب آدم، سنگ ِ توی دست شویی نیست!
_____________________________________
یک بچه را دارند / می آید به این دنیا
دارم خودم را در خودم می آورم بالا
در هر چه با من از خودت گفتی، مرض دارم
اسهال دارم از تمام دست شویی ها
از اول ِ این زندگی می خواستی / مُردی
اسهال دارم از غذا هایی که گه خوردی!
سلام
به روز هستم!!
با سلام و وقت به خیر!
پنجره ی بی اسم باز و بسته شد.
در پناه خدا...
سلام
همشهری
بی وفا شدی
یه سر بزن
به روزم
فرهیخته ی گرامی سرکار خانم مرضیه ترکمانی
از شما دعوت می کنم در گفتمان تئوریک پیرامون ژانر خواندیدنی شرکت و نظر روشنگر خود را به دوستداران نوپای شعر و ادب حوزه ی مجازی هدیه فرمایید .
با کمال احترام و دوستی
عه تا
درود
من در وبلاگم درباره صلح در دین زرتشت نوشتم لطفا" آن مطالب را بخوانید و با نظرات خود آن را کامل کنید.
با تشکر دوست عزیز[گل]
سلام
برنامه های کانون ادبی زمستان:
1) جلسات تخصصی نقد و بررسی شعر - باحضور: استاد یوسفعلی میرشکاک، دکتر بهروز یاسمی، سعید بیابانکی و محمد سعید میرزایی- شنبه ها ساعت 17
2) پخش و نقد فیلم – مدرس: استاد سیدناصر هاشم زاده – سه شنبه ها ساعت 17
3) عصر ترانه - با حضور: عبدالجبار کاکایی، دکتر افشین یدالهی، دکتر بهروز یاسمی و امیر ارجینی - چهارشنبه ها ساعت17
4) کارگاه عروض و قافیه، مکتب های ادبی - حامد ابراهیم پور، 5شنبه ها ساعت 15
خبر ویژه:
5) نقد کتاب "زیبای اساطیری" ترانه های نیلوفر لاری پور - چهارشنبه 20/5/89 ساعت 17 - منتقدین: استاد یوسفعلی میرشکاک، عبدالجبار کاکایی، دکتر افشین یدالهی، دکتر بهروز یاسمی
6) نقد کتاب "جمعه خیابان ولیعصر" سروده آرش شفاعی - شنبه 30/5/89 ساعت17 منتقدین: استاد یوسفعلی میرشکاک، دکتر بهروز یاسمی، محمدسعید میرزایی و سعید بیابانکی
7) اعلام فراخوان شعر طنز "کندو" در وبلاگ کانون ادبی زمستان
تمامی برنامه های فوق در کانون ادبی زمستان به نشانی:
تهران، میدان قزوین، خیابان قزوین، خیابان شهید مرادی، فرهنگسرای رازی برگزار می شود.
تلفن: 55423062
کانون ادبی در ماه مبارک رمضان به صرف افطاری میزبان شماست.
8) بالاخره وبلاگ محمدسعید میرزایی (یارا) با مدیریت کانون ادبی زمستان به روز شد http://yara55.blogfa.com/
مدیر کانون ادبی زمستان
سجاد عزیزی آرام
http://www.s-aram.blogfa.com/
سلام . خواستم بگم من از نزدیکترین دوستان الهام هستم ( میزبان) . به تازگی وبلاگی رو راه اندازی کردم با نام درز گندم . که اشعار سپیدم در اون درج میشه . خوشحال میشم به من سر بزنید و از نظر قطعا سازندتون منو بهره مند کنید .
پیروز و اهورایی باشید.
سلام
با دو کار از استادم محمد رضا احمدی به روزم و منتظر شما
سلام
شعرهایم را یا برای او میخوانم یا برای رفقای حقیقتن شاعر و قابل اعتمادی که میدانم برای ادبیات ارزشی بیش از این قائل اند که آنرا در چهارچوبهای خاص تصور کنند .
و....
یادی از ساناز بهشتی و شمس تبریزی و...
دوشعر قدیمی
به روز و چشم به راهم
وبلاگ «که چی؟» به روز شد:
با یک پست سانتی مانتال از یک داستان نویس تمام شده
با رویای ایرانی روی یک تراس دلباز در واشنگتن
با یادداشت های یواشکی
با آدم های کشف نشده
با استاد همیشه
با یک داستان کاملا کلاسیک
با ….
خوب حالا که چی؟!
سلام ...
تسلیت و تسلیت و کوچ مهربانانه.... منتظر می مانم ...
دیوارها و آنتیگونه خشمگین
ترجمه : فاطمه مدنی سربارانی
فاطمه مدنی اهل جزیره هرمز و ساکن بندرعباس است او فارغ التحصیل ادبیات دراماتیک از دانشکده هنرهای زیبای تهران است .
نوشته : گریسلدا گامبارو
گریسلدا گامبارو (متولد 1928) یکی از نمایشنامهنویسان و داستانسرایان بنام و قدرتمند جهان است که در آثارش به مسائلی چون آدمربایی، اوضاع ناپدیدشدهها، اردوگاهها و جنگ کثیف در دوران دیکتاتوری آرژانتین میپردازد.
درواقع این اولین نمایشنامه ترجمه شده توسط یک هرمزگانی است که به چاپ رسیده و برای نخستین بار است که اثری از گامبارو در ایران ترجمه شده .
این کتاب را می توانید از کتاب فروشی کتاب واژه روبروی شهرنمایش ابتدای بلوار معلم تهیه کنید
به همه دوستان پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانند
با درود
بهترینها رو برا آرزو میکنم
رد شدم از اینجا خانوم دکتر
و بی داستان برگشتم
با سلام ودرود
وبلاگ دکتر سید مهدی موسوی فیلترشد!
نازلی با مردی که نرفته است... به روز ...
دعوتید به نقشه خوانی ...
النگوی طلایش جرینگ به لبه تشت گرفت زیبا بود
وقتی تو می روی دل من درد می کند....
می گویند به روزم.....[گل]
سلام شاعر لحظه ای مهمانت بودم بالاخره کتاب ما مجوز گرفت
وبلاگم را به روز کرده ام
به نام پدر!
با دو شعر
با کلی لینک و مطلب
برای «مانده ها»
و برای «رفته ها»
برای اینکه باید باید باید
«مدام زندگی خنده دار را بکنیم»
برای اینکه بگویم هنوز هستم
زنده
اندازه ی تمام سلول هایم
با غم
منتظرتان هستم
با عشق به ادبیات و همه ی دردسرهایش
«پر می دهم به آخر ِ دنیا کلاغ را»
...
خوشحالم از کشف وبلاگتان . با علاقه و لذت داستان ها را خواندم خیلی خوب فضای بومی را حفظ کرده اید . درود!
دختر پاییز با ترانه ای اجرا شده به روز شد.....
سلام.
با مثنوی چشم بروزم...
خیره شدن به چشم تو نوعی حماقت است
سبزینه! در نگاه تو حرف از سیاست است...
به امید دیدار
سلام دوست عزیز
داستانت پایان بندی خوبی دارد
هم چنین تصویر های خوبی که مخاطب را به فضای داستان می برد.
سبز باشی
با دو شعر به روزیم و منتظر نظرت
به دستهای خودم ... اعتماد خواهم کرد!
به دستهای نحیفم ... که زنده اند انگار!!!
هستی ... اشکت در می آید!
نیستی ... اشکت در می آید!
اما ... " بودن به از نبود شدن ... خاصه در بهار! "
هستم وخواهم بود!
با
دانلود یک آهنگ خوب...
یک کتاب خوب!
یک داستان خوب...!!
به روزم ... با حرفها ودردهایی که خوب می دانم از کجا آب می خورند!
... و غمگین ترین چهارپاره این روزهایم!!!
این اولین پست وبلاگ من است!
سلام و درود
به شما دوست عزیز و شاعر و همراه همیشگی من و ترانه هام
بعد یک ماه و نیم
با ترانه ای جدید به روزم
و بی صبرانه مثل گذشته منتظر نگاه ارزشمند و نظر ارزشمند شما هستم
با افتخار دعوتید
.
منتظرم
.
( بوی بهشت میدی...زیبا مثه خورشید...موهاتو وا کردی...دنیا تنش لرزید)
[گل]
////////////////
مثل پاندای احمقی بودن
به خیال درخت چسبیدن...
بعد از مدت ها نبودن
اینبار آمده ام تا بیشتر از اینها در کنار هم باشیم...
سوغاتی این روزهای دوری
آدرسی برای
دانلود رایگان مجموعه «یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها»ست
منتظرتان هستم
با دو تا شعر
و کلی خبر و لینک خوب
و غم های مشترکمان که هرگز تمام نخواهد شد
هرگز...
سلام خانم ترکمانی عزیز.
خیلی وقته نیستید.
امیدوارم هر جا که هستید خوب باشید.
بعد از 7 ماه از خواب اصحاب کهف بیدار شدم و به روزم...
با کلی حرف و...
ببخشید که اینبار بر خلاف عادت همیشگی اطلاع رسانی صرف کردم...
شاد و سربلند باشید...
در ضمن منتظر نقد شدن به بی رحمانه ترین شکل ممکن هستم.
تا بعد...