ماه و مرغابی!

روزی هزار و یه دفه
می گی می رم با دلخوشی 
مثل تبای بچگی 
 می لرزونی، نمی کشی

اینجوری که تو عاشقی
 مردم بهش بازی می گن  
خیلی کسا تو دلتن
نه می مونن نه کم می شن!

تو اونی که ماه منه؟
داغ سرش داغ تنش
تو اونی که شبا می یاد
سیاهه رنگ بیرهنش؟

منم  پلنگ بی نشون
خیره به ماه می شه  چشم 
شبا تا صبح خواب نمی رم
پنجه  به مهتاب می کشم

بازی ماه و بلدی؟ 
داری به چی پس می تابی؟ 
شب خوش ماه وپلنگ 
ماه ودادی به مرغابی!؟

برو به هر کاری می خوای
برس خیالیتم  نشه
منم می رم جوری که تو
هیچ جوری حالیتم نشه...












 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:33 ب.ظ

هر ترانه ای دست کم یه منو لوگه و شخصیتی هست که اونو با مخاطبش در میان میذاره. تو که داستان نویسی باید تلاشت این باشه که از تیپ درش بیاری و شخصیتی خلق کنی با جزئیات خاطره ای خاص و ویژه ی خودش. این ترانه خیلی خوبه زبانش و لحنشو حسش خوبه اما به شخصیت فکر می کنم کمتر توجه شده برای همین صور خیالش یکدست نیست حضور شاعر سیطره داره. دخالت نکن تو کار شخصیتی که ساختی بذار خودش مدل حرفها و حرف زدناشو تعیین کنه. توی بعضی ترانه هات گاهی به ابزورد نزدیک میشه شخصیتش اونوقتا به نظرم حتی طبیعی تر میاد . قربانت

الهه دم شناس پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ب.ظ http://elahedamshenas.blogfa.com

سلام
خانم ترکمانی خسته نباشید
شعراتونوخوندم ساده وروان بودن به دلم نشست.
به وبلاگ منم سربزنید
خوشحال می شم نظرتون ودرمورد شعرام بنویسید...

برادر چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:18 ق.ظ

از بین تمام سبکهایی که امتحان کردی این یکی خیلی پخته تره!
روانی کلام و تسلط به ساختار توش کاملا محسوسه!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد