ما جای خیلی دوری زندگی می کنیم.یکجا که نه آب و هوای خوبی دارد و نه حتی سر راه خوش گذرانهای فضایی است که به صورت اتفاقی گذرشان به این طرفها بیفتد.1992 ساعت گذشته را فقط راه رفته ام و شانه هایم درد می کند منتظرم شب بشود و بتوانم توی حبابچه ام بعد از اینکه حسابی همه جایش را خاراندم و تنم سبک شد بخوابم.حبابچه ی من بزرگترین حبابچه ی اینجاست .می گویم اینجا چون ما جای دیگری نمی رویم و از جایی هم اینجا نمی آیند.
سر و صدا را( السی دودو هیپل زالا سیرر مخگو لترر سیو سه) به راه انداخته است و منم که باید به این دعواهای پیش پا افتاده رسیدگی کنم.اولش فکر می کنم دوباره با یک چشم ها دعوایش شده است.یک چشم ها همیشه روی تپه ها هستند و بعضی وقتها سرازیر می شوند و چون نمی توانند جلوی سرعت سقوطشان را بگیرند معمولا به حبابچه هایمان می خورند و چندین شبانه روز درد می گیریم.
اما داستان این چیزها نبود.سعی کردم تا می توانم روی شانه هایم بدوم و باید اعتراف کنم اینجور وقتها سرم چند باربه جاهای سفتی می خورد ولی وظیفه ی اداره کردن اینجا به من سپرده شده است .کمی مانده به تپه های( هاهای سا ) که حدودا 428 متر با دومین بشقاب پرنده ای که اینجا سقوط کرده فاصله دارد السی دودو با جبابچه ی یک کمی تو رفته در حالی که تمام پایش از عصبانیت سرخ شده است و انگشتانش می لرزد ایستاده است و داد می زند.یک چشم ها سر تپه ها نشسته اند و زیزووزیک می خورند و هسته هایش را به طرفمان تف می کنند.آنها قوم بی نزاکتی هستند اما من بعدا باید به اینکار آنها رسیدگی کنم.
السی دودوکه از بچگی به جبابچه اش عادت کرده است، دیده( پو) انگار بخواهد جبابچه ی خودش را فشار بدهد ،جبابچه ی او را در حد ترکاندن فشار داده است ،کنترلش را از دست داده و دستش را روی کف پای پو گذاشته وهر 2 روزنه ی تنفسی اش را بند آورده است. بعد شانه هایش را بیشتر توی خاک فرو کرده و به تقلاهایش توجهی نشان نداده.وقتی پو کاملا از تکاپو افتاده ،السی دودو، در اولین سیاه چال را برداشته وپو را از شانه توی چاله انداخته است.
خوب خوب.اینهم از این.اینجا کسی را که به حبابچه ی ما دست بزند اینطوری تنبیه می کنیم . پو کار بسیارنا مناسبی انجام داده است .خیلی غم انگیز است اما من سعی می کنم به شیرر پیر بفهمانم که دروغکی بگوید می تواند قری حبابچه ی السی دودو را بگیرد ولی اینقدر پیر و خرفت است که دردم از دهانش می پرد که بهتر است خودش را هم توی سیاهچال بیندازیم.البته اینکار را می توانستیم وقتی همه خوابند انجام بدهیم .باید حدس زده باشید اینجا ما فرصتی برای تعمیر اینجور چیزها نداریم که تعمیرهم نمی شوند و بیشتر از یک چشم ها و آن طرز جویدن مسخره شان عصبی مان می کنند.من هم فقط با گوشه ی حبابچه ام ،شکم به شکم، می روم توی شکم السی دودو،که هر چند انتظارش را دارد اما انگار باورش نمی شود و آخرین چیزی که از السی دودوهیپل زالا سیرر مخگو لترر سیو سه، به خاطرم می ماند پاشنه های بزرگ ماهوا ره ای اش است که همیشه باعث مسخره کردنش می شد.
مرسی...دوست داشتم
سلام عسیییسم
تو ژانر خودش کار خیلی خوبی بود
لذت بردم
ممنون
سلام
1)
پستی که قرار بود 29 خرداد به روز شود ، ولی نشد !
چرا خرداد سیاهپوش است ؟؟؟؟؟
2)
درد دل می کنم .....
نامه ای به .................
3)
چند رباعی ...
شاید این رباعی ها حرفهای دل بیشتر ما باشد !!!!!!!!!!!
پس ..................
الف )
با مطالب فوق به روزم
ب )
حتما بیا و نظر بده
ج )
به روز شدی حتما خبرم کن
شاید دیر سر بزنم ، ولی حتما سر می زنم و از نوشته هایت بهره میگیرم
کم کم جشنواره ی تابستونی کیش داره شروع میشه و سرمون حسابی شلوغ ، به وبلاگت سر می زنم ولی کمی دیر ، از دستم دلخور نشو
منتظرم که بیایی و نظر بدی
سید هم
.
.
.
.
رفت!
با خواندن آخرین غزلش
آقای ادبیات را بدرقه می کنیم
سلام یاد زیبایی بود
سلام دنیای وارونه زیبا بود تخیل خوبی داری منو در اول داستان یاد مسافر کوچولو انداخت
برای اولی بار در این وبلاگ قصد دارم درباره مسائل شهری بنویسم که کودکی ام در آن گذشته است درباره زرین شهر، مرکز شهرستان لنجان در استان اصفهان. درباره بخشی از آگاهی انسان ایرانی که احساس می کنم بیش از هرچیز دیگری مستعد آفت هایی است که در ایران وجود دارند
دوست جون:
ما هم برای این که جناب رو در سی سی پارتی ببینیم دلمان لک زده است.
هی هر داستان جدیدی که می نویسی منو کف بر می کنه. بابا افتادی رو خط تغییر و تحول! باید یه بار دیگه بخوونم تا بتونم چیزی بگم.
خوشحالم که یه کار جدید خووندم خودم که انگار کارگاه که تعطیل شدخ مخمم تعطیلات رفته ه ی چ ی ننوشتم. احساس مزخرفی هم از این بابت دارم.
بای بای دوست جون
خوش بگذره
وقتی قرار باشه از بزرگترین انسانها هم کوچکترین صدایی نشنویم به چی می شه دلخوش بود؟!
با شعری از «سید مهدی موسوی»
منتظرتونیم
خیلی
خیلی
خیلی زیاد...
سلام.خوبه
مثل زنی که بچّه ی مرده اش را به دنیا آورده، خسته ام!
.
اما
همراه شما هستم با شعری جدید از خودم:
دنیا شده مثل وسط خالی «دونات»!!
.
و شعری
منتشر نشده و داغ ِ داغ
از «دکتر سید مهدی موسوی»:
«ایران ما گربه ست امّا موش بسیار است!»
.
با حرف هایی سیاه و سپید
و لینک هایی آبی
«به چیزهای قشنگی که نیست فکر بکن»
و به دیدنم بیا...
به اولین پست «فاطمه اختصاری» در سال جدید
که همه اش کهنگی ست...
سلام
آمدم بگویم که به روزم با :
1
غرض از اومدن من فقط نوشتن این چرت و پرت ها نبود .....
غرض این بود ...
که تکرار کنم غم ها را
2
دختری که به دنبال خدا می گشت !
3
معرفی وبلاگ تازه تاسیس یکی از دوستان بسیار خوبم که تازه داره کلاسیک کار میکنه
به وبلاگش سر بزنید و حتما نظر بدین
4
گزارش یک فوتبال ۹۵ دقیقه ای ! از گوشه و کنار شهر ، با حاشیه ... !
5
منتظر نقد و نظرات شما عزیزان هستم
این وبلاگ بدبخت من هم به روز شد.
با:
خود شیرینی برای استاد!
کمی یوسا
کمی دلتنگی
و شعری برای شهید و سهراب و...
...
با بدبختی منتظر شماهام!
سلام. تحلیلی از یک شعر سهراب سپهری داشتم. کوتاهه و زیاد وقت نمیگیره. از نظر انتقادیتون ممنون میشم.
سلام
امیدوارم خسته نباشید
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید
[گل]
سلام...
بدون هیچ دلیل خاصی به روزم!با همان 5 تایی ها و شعر؛
بخش فیلم : 5 فیلم خاص که ارزش چند بار تماشا را دارند...
بخش کتاب: 5 کتاب خاص که ارزش چند بار خواندن را دارند...
بخش شعر خوانی: 5 شعر از آلن گینزبرگ و ازرا پاوند و براتیگان و اولسون و کریلی با صدای شاعر و متن اشعار...
بخش موسیقی: 5 قطعه موسیقی نوستالژی از 5 فیلم خاطره انگیز...
و بخش شعر: با یک شعر معمولی...
قابل بدونید و سری بزنید،در غیر اینصورت بابت اشغال فضا حلال کنید...
با سلام
وبلاگم به روز شده و با مطلب " چشم هم چشمی- زنانه یا مردانه؟؟؟ " آمدم اگر تونستید سری بزنید
شاد، سلامت و برقرار باشید
http://babakshams.blogfa.com
سلام
خسته نباشید
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید
سلام
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید
[گل]
سلام گل گلی!
خیلی وقته که دلم برات تنگ شده
سلامت باشی خانومی دکتر باحال خودم!
مثل پرواز اخر ققنوس
به پرواز دعوتید
هرچند مرگ اغاز یک دموکراسیست
جالب بود
سلام خانم ترکمانی
خوبین؟
یاد اصفهان به خیر
استاد شجریان
ویل دورانت
زاهد غفاری
برتولت برشت
به روزم!
سلام مرضیه عزیزم.سالها رفته است ومن همواره به تو فکر می کنم.به روزهای گذشته با کلی خاطره.روزهای شعر وداستان و عشق و شور وجوانی مفرط.دنیای تو رو دنبال می کنم .همیشه از تو و استعداد و نبوغ تو در نوشتن حرف می زنیم.و از اینکه همیشه هنر مندی ومن همیشه تو را دوست داشته ام .همیشه .همیشه.
به من سر بزن اگه دوست داشتی