-
پرنده ها یی که خوردنی نبودند
جمعه 8 مهرماه سال 1390 06:22
چند تا پرنده ی مرده افتاده بود زیر نارون.چند تا توی ایوان.دو تا توی سینک ظرفشویی کنار سبد شاه توتهای کهنه و یکی توی لنگه راست دمپایی حوله ای صورتی حمام. برزو را صدا زد که بیاید و همه ی لاشه ها را ببرد ته باغ و بسوزاند. برزو زیر پله ها ایستاده بود.جاروی دسته شکسته پلاستیکی و خاک انداز روهی اش را برداشت و اول لاشه های...
-
سه چشم بینا
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1388 20:06
همیشه چشم چپش را باز می گذاشت ورگه های چندش آور قرمز توی زمینه سبز آبی کرم تمام چشم چپش را همه می دیدند.برای اینکه بهتر ببیند وقتی به طرف چپ می چرخید گردنش انهنای بیشتری پیدا می کرد و کمی چانه اش را بالا می داد.مشتریها به این جور نگاه کردنش عادت داشتند.هوا خیلی گرم بود .دست بچه را گرفت که چند مغازه پایین تر...
-
شیب
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 18:57
حالش بد بود.هر وقت با زنش دعوا می کرد می آمد و سعی می کرد هر طور شده مسیر را بزند.همیشه شیب منفی را با هر جان کندنی بود بالا می آمد .عوارض را پیدا می کرد و معمولا تا وسطهای را ه تراورس می کرد. کارابینها را تند تند گردن حلقه ها می انداخت و تا نفس داشت خود را به کارگاه می رسانید که بتواند صعود خودش را به خودش ثابت کند....
-
ماجرای مرگ غم انگیز السی دودوهیپل زالاسیررمخگولتررسیو سه
جمعه 15 خردادماه سال 1388 23:07
ما جای خیلی دوری زندگی می کنیم.یکجا که نه آب و هوای خوبی دارد و نه حتی سر راه خوش گذرانهای فضایی است که به صورت اتفاقی گذرشان به این طرفها بیفتد.1992 ساعت گذشته را فقط راه رفته ام و شانه هایم درد می کند منتظرم شب بشود و بتوانم توی حبابچه ام بعد از اینکه حسابی همه جایش را خاراندم و تنم سبک شد بخوابم.حبابچه ی من...
-
وسط یک جای خوب
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 12:01
اینجا اپیزود اول بود.پس مرد خودش را توی خاک غلتاند.دختر بچه ای که با عینک دودی دسته صدفی داشت بازی می کرد بلند شد و روی اولین سنگ قبر ایستاد و برای مر د دست تکان داد.مرد خودش را به سنگ قبر رساند.اول با دست خاک و خلها را کنار زد .بعد در بطری آب را باز کرد و از بالا روی سنگ آب ریخت که توی شیب سنگ با خاک روی قبر قاطی شد...
-
کلید
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 12:31
از دیروز یک سرهنگ تمام عیار شده بود.دوباره به پکیج باز شده و بروشور تویش نگاه کرد.لباس به همان خوش فرمی در آمده بود که گفته بودند.سر دوش ها،حمایل،کلت و حتی سبیل بسیار متناسبی را پشت لبهایش احساس می کرد.پودر سفید رنگ بود و مزه ی هلو می داد.که او با کمی شکر مخلوطش کرده بود و یک دوم پیمانه آب رویش ریخته و با قاشق غذا...
-
مانیفست
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 00:24
نوار Baby check را توی سطل توالت انداخت.سر دلش می سوخت و آب تلخ تا گلویش بالا می آمد.این سومین کیتی بود که طی هفته ی گذشته استفاده می کرد.وقتی خواست از کاسه توالت بلند شود.دردی توی کمرش پیچیده بود.خم شد و دو طرف لگن اش را فشار داد و توی رانهایش مشت کوبید.صورتش را شست و جلوی موهایش را توی آینه ی سراسری توالت جوری درست...
-
خیلی خیلی دور
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 21:49
روی خرده کاغذ ها غلت واغلت شد.از صدای سابیده شدن بدنش روی کاغذ لذت می برد.دیشب زنش مجبور شده بود تا صبح چند بار کنار گوشش کاغذ پاره کند.صدای پاره شدن برگه دوم و کاهی فاکتورهای کهنه ی شرکت بیشتر از هر چیزی برایش خوشایند بود که نامنظم و سریع پاره می شدو بوی خوبی می داد. روی خرده کاغذها غلت واغلت شد.بوی نان تست سوخته می...
-
جایِ اولِ همه چیز
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 19:12
((ده بکر)) یک ده کوچک است.آنقدر کوچک که کوتوله ها هر چه روی نقشه سر خوردند و نگاه کردند نتوانستند آن را پیدا کنند.حتی نتوانستند تصمیم بگیرند یکجای بهتر فرود بیایند.کناره ی دریای عمان را گرفتند و بالا آمدند.کم کم شن ها کنار رفت و سایه ی درختهای تُنُک پیدا شد.نخل ها که سر دراز برگهایشان توی باد تکان تکان می خورد.باد...
-
من اینور کاج پیاده می شوم تو کجا؟
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 19:55
بخند.تا نخندی که نمی توانم لبم را عمود کنم به لبت و کنجش را ببوسم و ببینم که چه طور پلک هات می افتد و پره های بینی ات می زند، دستت داغ می شود توی دستم و بعد عرق می کند.چشمهایت را باز می کنی و حواست به راننده است،که از توی آیینه اش پیدایی.راننده اصلا حواسش به ما نیست.اگر می خواست از چیزی تعجب کند که جلوی پایمان ترمز...